خلاصه کتاب النا:
رمان «اِلِنا» در بستر اشاره به سفر تبلیغی «دحیه کلبی»، سفیر ویژه پیامبر اسلام به روم اتفاق میافتد. دحیة بن خلیفه کلبی، معروف به دحیه کلبی، صحابی پیامبر اکرم (ص) است که پیش از جنگ بدر، اسلام آورد و در جنگ احد و نبردهای پس از آن حضور داشت.
دحیه در سال ششم هجری، مأمور رساندن نامه پیامبر (ص) و ابلاغ رسالت ایشان به فرمانروای روم شرقی شد. همچنین وی مأمور رساندن نامهای دیگر از پیامبر اکرم به اسقفی مسیحی شد. وی صورت زیبایی داشت و در برخی نقلها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت او بر پیامبر (ص) ظاهر میشد. دحیه کلبی پس از رحلت پیامبر به شام مهاجرت کرد و در روستای مِزّه سکونت گزید.
بیشتر:
در بخشی از کتاب می خوانیم:
مینوس سرش را پایین انداخت و به حصیر نگاه کرد. نمیدانست چگونه بگوید که دختر عمویش، همان جا که قرار بر ازدواجش داشت، از خانهاش گریخته است و نمی داند کجا و با چه کسی رفته است. دحیه گفت: اگر مایلی و تصور می کنی کاری از دست من برمی آید بگو.
مینوس زبانش را در دهان چرخاند و گفت: نمی دانم چه بگویم. صدای کوبیده شدن در آمد. دحیه گفت: کیست؟
صدا گفت: ارباب! برایتان نوشیدنی آورده ام.
دحیه گفت: داخل بیا، در باز است.
صدا به نظر مینوس آشنا آمد، در این چند روز زنهای زیادی را با النا اشتباه گرفته بود و وقتی مجبورشان کرده بود، روبند خود را بالا بزنند، فهمیده بود اشتباه بدی کرده است. اکنون نیز ترسید به اشتباه صدای النا به گوشش آمده باشد.
النا با روبند وارد حجره شد. مجمعه ای در دستش بود با دو پیاله نوشیدنی. مینوس و النا چشم در چشم هم دوختند. دست النا لرزید و مجمعه کج شد و پیاله ها بر زمین افتاد. دحیه با تعجب به آنها نگاه کرد. النا به طرف در رفت تا بگریزد. مینوس سریع برخاست و او را گرفت، گفت: النا! تویی؟
مینوس روبند زن را بالا زد و سیلی محکمی به صورتش کوباند و او را روی زمین انداخت.»
برچسب: النا تاریخ اسلام دحیة بن خلیفه کلبی دحیه کلبی رمان رمان النا زنان سفیر زن سفیر ویژه پیامبر کتاب کتاب النا
دیدگاهها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.